به یاد اوگو
...بی حاشیه
ما پنج زن
که گربه ای میانمان
.به سختی نفس می کشید
میانمان از میان رفته بود
پیچانده بودیم
خودمان را به خودمان
و خنجری صـــــــــــاف
نشسته در گلوهامان
دراز به دراز
میان آشپزخانه و اتاق
چنگ میزد چیزی را
جایی میان زمین و هوا
میان راه و بیراه
.و ما مویه مویه می کردیم
(پایان ارَه ی نفس ها)
ما پنج زن بودیم
خیره در خالی فضا
با سیگاری که
میان لب هامان
گل می کرد.
Labels: شعر