میان دیگران
پوست های آفتاب سوخته
انبوه دیگران
صدای عزیمت اتوبوسی
که از گوش نمی افتد.
ایستاده ای مورب
بر تابشی عمود،
از اتوبوس
اتوبوسی که می رود
دور، دورتر می شود
هوایی در حنجره
می ترکد
این لحظه لهجه ای
گرم به خود گرفته
دارد دیر....
دیر، دیرتر می شود.
گل انداخته صورت ها،
برمی دارد
گل های افتاده را
می چیند بر خط صاف راه.
Labels: شعر
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home