Saturday, December 3, 2011

Big Bang بازگشت به



رویداد تو به انبساط جهان می رسید
آن جا روی خطوط اندامت
شعر نوشتم با نقطه هایی از پروانه.

هر روز به سیاره ی کوچکم بیا
تا بازگردم از جنگ
از بوی باروت
از بوی انفجار
ازبوی ستارگان مرده ای که
تدفینشان سه هزار سال نوری
به طول می انجامد.

نیستی و
غم در چشمانم لی لی بازی می کند
خون در خنده هایم
زنگ می زند و
ذره ای از جهان کنار پلکم.
خانه زنگ می زند و
دیگر کسی زنگ خانه را....

(لحظه ها هر چه تبخیر می شوند
از دردشان کاسته نمی شود)

اگر به تو نزدیک تر شوم
وزنم به چندین تن خواهد رسید،
کنار پروانه ها و
لب به لب سیاه چاله ی چشم هات

.
.
.
فرو می افتم
در انفجار نخستین
ذره ذره ناپدید می شوم.

Labels:

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

well done.
I do love this one

December 3, 2011 at 9:47 AM  
Blogger Babak said...

واقعا زیبا بود، دیگه نگی این بابک مطلب رو نخونده میاد شعرهامو لایک میکنه :)

December 3, 2011 at 4:12 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home