Tuesday, March 19, 2013

دایره

شعاعِ تن بر دایرۀ ساعت
که دقیقه‌ای یک بار 
به سمت خوابی عمیق
جابه جا می شود
خطی مماس بر دایره
با نقطه ای حائل در میان
که معبرِ خط را تا ابد تغییرخواهد داد
هزارمستطیل بر خاک
ظهور واقعه از شکاف شقیقه 
از حفره های حدقۀ زنی زیر تیغ،
که بارها فاصله دست جلاد تا رگ گردن را 
به دقت محاسبه کرده
یا آن دیگری
که هستۀ خرما را
میان سوگواران
دهان به دهان چرخاند
هزار هستۀ خرما
درهزار دهانِ سوگوار
از شکافِ دهان،شکافی دیگر
از میان می گذرد
از چهل شبانه روز
هزار مسافر پیش از من
یکی با کلاه بوقی و
حرکتی که بر گودی کمرش
مکرر می شود
مرگامرگِ صدا در حاشیه
مرگِ صدا در حاشیۀ راه
".مسافرین محترم پرواز شمارۀ"
شب ها پیش از خواب
هزارپروانه را درهزارمستطیل چوبی
به خانه هایشان بازگردان
شیرابۀ غلیظِ عقربه را
در فرسنگ ها دور بیرون بریز
جای بخیه های آرنج 
هنگام کفن و دفن خطی در پیچِ سفیدِ ملافه
خطی که بیرون می زند از غلاف
من خون را تا این لحظه ندیده بودم
میان دایرۀ یک تا دوازده
هندسۀ استخوان هایم
تا ابد ثابت می ماند
چیزی در گذر نیست
گذار از چیزی که هیچ چیزی نیست
در ظلماتِ شبکیه 

Labels:

Saturday, February 23, 2013

شانه بزن


فصل گیسوها
فصل ریختن روی شانه ها 
روی پیشانی 
ردیف به ردیف کنار زدن
ردیف به ردیف 
از روبه رو
از پشت چشم
از بنا گوش
هزار ستون از جنس انگشت و خون
بگو کدام گزینه صحیح است؟
1)آیا امکان عبور از حوالی خیابان خسروی، اشک آور نیست؟
2)آیا معاشقه ی سطل های سیاه و آتش، اشک آور نیست؟
3) آیا 18 ثانیه فیلم با موبایل، اشک آور نیست؟
وقتی تو شانه می زدی
ما تفاله ی سرب را از شقیقه ات پاک می کردیم
با سرودی تحت مراقبت های ویژه 
از حلقِ خیابان تا سرخ نایِ کوچه ها 
ماسک هایی که افسانه ی مدوسا را لب می زدند
شانه بزن!
شانه بزن!
پس کوچه ها را
پشت سرم دمب اسبی کن
یورتمه برو 
به سمت دریچه ای در شقیقه ام
پلانی بریده بریده در مغز
به سبکِ دوربین روی دست
قدم های کج و کوله 
از آرواره تا مقعد
به روایتِ ضربِ چسب ها روی پنجره 
هنوز تقلید همان حادثه
با زبان کوچک
با زبان وضوح
با زبان دوسالگی میان 3 میلیون سکوتِ هولناک
اتفاقی لای تارهایِ عمودِ سیاهِ بیسیم چیِ جزیره ی مجنون
عبور جانکاهِ ماشین برجمعیتِ تنِ یک زن
همدیگر را نمی شناختیم ولی
به مرگِ هم وفادار بودیم
در تقاطع شلوغِ کفخون و سینما سپیده
حرکتِ زیگزاگ یاخته ها در بهارستان 
فرود آرام یک نقطه از بالای پل عابر
پشت بامِ کار گذاشته در حنجره
مادرم موهایش را با دنده های درشت تقویم تاریخ شانه زد
سلام صبح بخیر!
شَتَک آژیر قرمز روی لب هاش
به نخ کشیدنِ تیرهای هوایی در پناهگاه
به یاد جان کندنِ پشت جبهه ها
به یاد عکسِ امیر حاج امینی
قطره ی قرمزِ بالای ابروی راستش 
که نیافتاد
اتفاقی که نیافتاد 
سنجاقی میان آب های هور
سنجاقی دیگر در انفرادی 
فرقت به بیراهه باز می شود
کنار میرود
ردیف به ردیف فصل موهات 
از پیشانی 
از کاریزهای صورت 

Labels:

Sunday, January 27, 2013

شیار

 چگونه بگویم
این همه سال از سال را
از کجای دهانم
از فاصله ی کدام دو دندان؟
از پنچ زن کنار درگاه که
خم بودند روی نرینگی هجده ساله ی گربه ای
با تنی از شب
و پنجه هایی که به سر و صورتی نامعلوم شیار می کشید
خِرخِر، تقلّای هیچ ارّه ای نبود
نفس بود
که انگشت هامان را از
مخملی یک دست می برید
از آن سال ها می آیی
با نعل و ستاره و سوال
وقتی می رسی
نیستیم
ما پنج نفر تا هفته ها
خاک ارّه و خون جمع می کنیم
دیرتر بیا
تا از افتادن لامسه
روی رنده‌ای کُند بگویم
از پیام های مجزای چشم هاش
وقتی چشم چپش را رنده می کنم
دهانش را
گوشهایش را
حتا ماشین اسقاطی اش را
و تابستان امسال را
که از ترس تکه تکه شدن
کف دست هاش عرق کرده بود
بادهای لیورپول را رنده میکنم
انگشتهای روی کیبورد را رنده میکنم
نوتیفیکیشن اما سفت اند،قرمزند
سوال می کنم از چمدان
که چرخهایش خرخر کنان از پوست این سالها میگذرد
و گربه‌ای که دراز کشیده در آن
پنجه میکشد و
پیراهنم را
شیار می دهد
و رد اولین شاش‌ ماه سپتامبرش کنار درگاه
پرتم میکند میان گلادیاتورها
میان زخم ها و نیزه ها
تاولها و دندان های نیش
وشَستِ نِرون
که رو به پایین فرو میرود در سلولهای نرم مغز خوشمزه ام
شره‌ای سرخ
از دماغت
روی پیراهنم رد می اندازد
و شیاری نو
بر شیارهای پیراهنم می افتد

Labels:

Thursday, January 10, 2013




اسم این شعر را هرچه می خوانید بخوانید
تنها روی عنوانش خاک و گلایل بریزید
تا مرده شوری که درخیال من است بیاید
در دلم رخت می شستند
سپیدی که مادرم بزرگش کرده بود
داشتم از ریخت می افتادم میان
عزا دارانی که با خاک و خرما مست کرده بودند
تورا داشتم سر می کشیدم، دلم هررری...
مادرم حالا بلندتر
های های بالاتر
به سرم زده بود کافور و
چهار سال آزگارعُق زدم
در خانه ات
توی کاسه توالت.

Labels:

Sunday, December 2, 2012

بی خوابی





به تمامی شب...
کنار پیکر رفیق کشته شده ام
دراز کشیدم.
صورتش رو به قرص ماه
با دهانی در هم شکسته و
دستانی خشکیده از مرگ
به سکوت من رخنه کرد
و من آن شب
نامه های عاشقانه ی بسیاری نوشتم...

هیچ گاه چنین
دلبسته ی زندگی نبودم. 

Labels:

Saturday, October 20, 2012

25




گمانم می کنی.

گمانم را
دشنه می کنی
بر تمامم عبور می دهی   

خطِ زخیمِ زخم

قطره قطره ی قرمز
پس می دهد تنم،

دست هات 
طشتِ زیرِ زخم هام،
قطره ها را سکوت می دهد



Labels:

Tuesday, September 18, 2012

تنهایی




از دو سوی اتاق می رسی
از لابه لای کتاب ها،
مثل صبح از لای کرکره
سر ریز می کنی،
غول پیکر شدی و 
نبض شقیقه هات تند می زند
بلوغ کارغربت است!

چای دم می کنی
زیر ابروانم را بر می داری 
سیگارم را روشن می کنی
حبس می کنمت در ریه هام 
بیرون می زنی از دهانم
از حفره های دماغم
انکار نمی کنم
حاصلخیز است بودن ات.

می روی
شعر می رود
اتاق می رود
درد می رود
دستانم از هر طرف دیواری می شوند.
     

Labels: