Tuesday, September 18, 2012

تنهایی




از دو سوی اتاق می رسی
از لابه لای کتاب ها،
مثل صبح از لای کرکره
سر ریز می کنی،
غول پیکر شدی و 
نبض شقیقه هات تند می زند
بلوغ کارغربت است!

چای دم می کنی
زیر ابروانم را بر می داری 
سیگارم را روشن می کنی
حبس می کنمت در ریه هام 
بیرون می زنی از دهانم
از حفره های دماغم
انکار نمی کنم
حاصلخیز است بودن ات.

می روی
شعر می رود
اتاق می رود
درد می رود
دستانم از هر طرف دیواری می شوند.
     

Labels:

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

عالی بود

September 18, 2012 at 12:22 PM  
Blogger مهدیه رحمتی said...

سپاس گزارم

September 19, 2012 at 8:46 AM  
Blogger امیر رشیدی said...

و فاصله تجربه یی بیهوده است

September 19, 2012 at 12:53 PM  
Anonymous علی اسداللهی said...

مرسی مهدیه جان.
شرح موقعیت کسی که طرف خطاب شعر است به نظر تمهید خوبی است برای شکل بندی شعر.اما از این موقعیت برای چرخشهای فضا و لحن میتوانی بهره ببری حسابی.فدایت

December 19, 2012 at 11:00 AM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home