تاریکروشنا
...گورها ناپدید می شوند
وسعتی سیاه، گود و بی پایان
از این ایوان تا گورستان
آمده بودم رفیق عربم را ببینم که
عصر دیروز خودکشی کرد
عصر دیروز خودکشی کرد
دوباره روز
گورها باز می گردند
از آخرین تاریکی
دراز کشیده اند میان سبزی کدر
.در نخستین روشنایی
جوزپه اونگارتی
Labels: ترجمه ی شعر
0 Comments:
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home