Sunday, January 27, 2013

شیار

 چگونه بگویم
این همه سال از سال را
از کجای دهانم
از فاصله ی کدام دو دندان؟
از پنچ زن کنار درگاه که
خم بودند روی نرینگی هجده ساله ی گربه ای
با تنی از شب
و پنجه هایی که به سر و صورتی نامعلوم شیار می کشید
خِرخِر، تقلّای هیچ ارّه ای نبود
نفس بود
که انگشت هامان را از
مخملی یک دست می برید
از آن سال ها می آیی
با نعل و ستاره و سوال
وقتی می رسی
نیستیم
ما پنج نفر تا هفته ها
خاک ارّه و خون جمع می کنیم
دیرتر بیا
تا از افتادن لامسه
روی رنده‌ای کُند بگویم
از پیام های مجزای چشم هاش
وقتی چشم چپش را رنده می کنم
دهانش را
گوشهایش را
حتا ماشین اسقاطی اش را
و تابستان امسال را
که از ترس تکه تکه شدن
کف دست هاش عرق کرده بود
بادهای لیورپول را رنده میکنم
انگشتهای روی کیبورد را رنده میکنم
نوتیفیکیشن اما سفت اند،قرمزند
سوال می کنم از چمدان
که چرخهایش خرخر کنان از پوست این سالها میگذرد
و گربه‌ای که دراز کشیده در آن
پنجه میکشد و
پیراهنم را
شیار می دهد
و رد اولین شاش‌ ماه سپتامبرش کنار درگاه
پرتم میکند میان گلادیاتورها
میان زخم ها و نیزه ها
تاولها و دندان های نیش
وشَستِ نِرون
که رو به پایین فرو میرود در سلولهای نرم مغز خوشمزه ام
شره‌ای سرخ
از دماغت
روی پیراهنم رد می اندازد
و شیاری نو
بر شیارهای پیراهنم می افتد

Labels:

Thursday, January 10, 2013




اسم این شعر را هرچه می خوانید بخوانید
تنها روی عنوانش خاک و گلایل بریزید
تا مرده شوری که درخیال من است بیاید
در دلم رخت می شستند
سپیدی که مادرم بزرگش کرده بود
داشتم از ریخت می افتادم میان
عزا دارانی که با خاک و خرما مست کرده بودند
تورا داشتم سر می کشیدم، دلم هررری...
مادرم حالا بلندتر
های های بالاتر
به سرم زده بود کافور و
چهار سال آزگارعُق زدم
در خانه ات
توی کاسه توالت.

Labels: