Wednesday, August 10, 2011

خطوط موازی



مابینِ خطوط موازیِ دنده هات
مادیان ها در سرگیجه ام
چارنعل می دوند
از موانع استخوانی
یک در میان می پرند
و از یال اسب ها
بر دنده هات
قطار می ماند و سوزن بانی
که بر نبض ریل دست می کشد
دست ها را به پهلو می دوزد
چشم ها را به راه
قطار می گذرد
ایستگاه دور می شود
و مادیان ها
از دنده های چپ ات
و از خطوط راه آهن
که دیگر موازی نیست می پرند
مثل چشم چپم
مثل من از خواب



رم، بهار2009


Labels:

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

بی نظیر. تصاویر بسیار بکر و پخته. هر چی بگم کم گفتم. آفرین واقعا

August 10, 2011 at 2:12 PM  
Anonymous Anonymous said...

من این شعر یادمه. بسیار زیباست.

محسن

August 13, 2011 at 4:42 PM  
Blogger مهدیه رحمتی said...

خيلي ممنون محسن جان. اتفاقا من ديشب تو "ميدون" بودم

August 13, 2011 at 5:04 PM  

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home