Thursday, August 11, 2011

اتفاق ها در سمت نبودنت




وقتی رسیدم
هنوز بوی سیگارت
در ذهن اتاق مانده بود
و نور داشت
از چشمش می افتاد.

از دست نوشته هایت
اعداد را سوا کردم
کنار پنجره آویختم،
باد می آمد،


گذاشتم معادله چند مجهولی رفتنت
در دهانم خیس بخورد
و آرام آرام خودش
بر زبانم حل شود.    

وقتی رسیدم
بر محور اتاق
تمام سمت نبودنت را
هاشور زدم
آن لحظه
نور داشت از چشم اتاق
می افتاد و
از چشمان من.

رم، پاییر 2010

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home